سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

در افسانه‌های « اوغوزنامه » گرگ آسمانی«گوک بوری» یا گرگ خاکستری «بوز قورت» اوغوز خاقان را در بسیاری از فتوحات یاری و راهنما می‌کند.اوغوز خاقان اسبها را زین کرد و پرچمها را برافراشت و لشکر را برای جنگ با رومیان حرکت داد.پس از چهل روز وی در دامنه‌ی کوهی به نام«بوزداغی»(کوه یخ) اردو زد و به خواب رفت.در روشنایی سحرگاهان نوری چون پرتو آفتاب بر فضای اندرون خیمه‌اش تابید و از میان آن گرگ بزرگ و خاکستری رنگی که یال پرپشتی داشت پدید آمد و گفت که او را راهنمایی خواهد کرد.لشکر به راه افتاد و در این هنگام همگان دیدند که گرگی بزرگ پیشاپیش لشکریان در حال حرکت بود.این گرگ آسمانی در سایر لشکرکشی‌های اوغوز نیز همراه یاور او بود.ترکان صفات قدرت و شجاعت را ارج می‌نهادند و این می‌توانست پایه‌ی پندار آنان در انتساب به «گرگ آسمانی» بوده باشد.حتی در یکی از ترانه‌های حماسه «کوراوغلو» قهرمان این داستان در وصف اسب خود «قیرآت»اصل و نسب او را به گرگ منتسب می‌دانداصلی بؤری، سوْیی سوغون…»اصل او از گرگ و نژادش گوزن است.در جای دیگر در ستایش اسبان جنگی آنها را به گرگ تشبیه می‌کنددگیرمن ساغیلی، آچ قورت بویونلی…» کپلی چون سنگ آسیا و گردانی چون گرگ گرسنه دارد.در یکی از افسانه‌های حماسه‌ی «ده ده قورقوت» یادی از گرگ به میان می‌آید. آنگاه که ایل«سالیر قازان» خان اوغوز به تاراج می‌رود، قازان آواره و نالان از آب روان سراغ ایل خود را می‌گیرد.در ادامه‌ی داستان می‌خوانیم : « آب روان کی می‌تواند خبری باز گوید.از آب گذشت. این بار به گرگی برخورد گفتدیدار گرگ امری مبارک استبگذار از او نیز خبری باز جویم :

قارانگقی آغشام بولاندا گونی دوغان
ای که آفتابت به هنگام شب تار طلوع می‌کند
.
قار بیله یاغمیر یاغاندا أرکیمین دوران

و به هنگام برف و باران مردانه پایداری می‌کنی
قاراقوچ آتلاری گیشنگشدیرن
ای که اسبان «قاراقوچ» را به شیهه وامیداری
قیزیل دویه گوردوگینه قویروق چیرپیپ قامچیدایان
و اگر شتر سرخرنگی ببینی، تازیانه وار دم می‌جنبانی
آرقاسینی اوروپ برک اغیلینگ آردین سؤکن
و آغلهای محکم را با ضربات پشتت در هم می‌شکنی
قارما- اؤوچ سمیزین آلیپ توتان
و به گوسفندان فربه چنگ می‌اندازی
قانلی قویروق اوزوپ چاپ – چاپ یوودان
و دنبه‌ی خونین را به دندان می‌کنی و با ولع می‌بلعی
آوازی قابا کوپکلره غوغا سالان
ای که صدایت در میان سگهای گله غوغایی بر پا می‌کند
.
چاقما قلیجا چوپنلاری توینله یوگوردن

و چوپانان را شبانه به تکاپو وامیداری
اردو مینگ خبرین بیلرمی‌سینگ، دییگیل مانگا
آیا از اردوی من خبری داری، به من بازگوی
.
قارا باشیم قربان بولسون قوردوم سانگا

این سر بلازده‌ام قربان تو باد.

آیا شنیده‌ای که گرگ خبری بازگوید. قازان نومیدانه به راه افتاد. ضرب ‌المثلی که در متن فوق از حماسه قورقوت آتا ذکر آن رفت، مثلی است بسیار قدیمی که تا حال حاضر نیز با اندک تفاوتی در میان ترکمنها رواج دارد.میگویند:«قورت گورنینگ یوزی مبارک»یعنی چره‌ی آن که گرگ دیده میمون و مبارک است.حال که سخن از ضرب‌ المثلها و باورها به میان آمد، بهتر است نگاهی به چهره‌ی گرگ در آینیه‌ی امثال و حکم ترکمن داشته باشیم.کثرت وتنوع این امثال جالب توجه است،اما در اینجا مجال پرداختن به همه آنها نیست:

ایل اوغر و سیز بولماز، داغلار بوروسیز
مردم بی‌دزد پیدا نمی‌شود، همچنان که کوهسار بی‌گرگ
.
سورودن قالانی قورت اییر

هر چه از گله جدا افتد، طعمه گرگ بیابان است
.
شیرنیک بر سنگ قوردا، آیلانیپ گلریوردا
!
اگر گرگ را به طعمه‌ای چرب عادت دهی، دوباره به سراغت خواهد آمد
.
قورت آغزاسانگ، قورت گلر
.
اگر نام گرگ را بر زبان آوری، حاضر خواهد شد
.
قورت آغیز، قوبایاغیز ! گرگ دهان و غاز چهره
!
قورت آیاغیندان اییم تاپار. گرگ از قوت پایش طعمه خواهد یافت

قورت چاغاسیندان اکدی بولماز. گرگزاده اهلی نخواهد شد
.
قورت دگمانی قویون بولماز. اگر گرگ حمله نبرد، گوسفند نخواهد رمید

قوردونگ آغزی ایلیسه ده قان، اییمه سه ده!گرگ چه گوسفندی خورده باشد و یا نه، در هر حال دهانش خون آلود است
.
قوینا قارداش بولماز قورتدان. برادری گرگ و گوسفند به جایی نخواهد رسید.

گفتیم که در باور عامه ترکمن‌ها گرگ مظهر هوش و قدرت و درندگی است.از اینرو مردان کارکشته نیرومند و توانا را به گرگ تشبیه می‌کنند.(قورت یالی)و با امید ذکاوت و قدرت برای آنها، پسران را « قورت » نام میگذارند. اما با این وجود«قورت آغا»یا « موجک آغا » (آقا گرگه)در بسیاری از قصه‌های ترکمنی(ارته‌کی)از چوپان هوشیار و سگ وفادار شکست می یابد و یا در دام روباه فریبکار می‌افتد.تو گویی خالق این داستانها، کوشیده است تا دست کم در حیطه‌ی قصه و افسانه هوش و نیروی گرگ را به زانو در آورد.در قصه‌های ترکمنی به عبارت «قورت قودامیز»(یعنی گرگ خویشاوند سببی ماست)بسیار برمی‌خوریم.توضیح آن که ترکمن‌ها در قدیم با ذکر نام یکی از دختر بچگان،به مزاح او را به حیوانات زیانباری چون موش و … می‌بخشیدند به این امید و باور که جانور مزبور به پاس حرمت قرابت سببی، ضرر و زیانی را به خانواده‌ی دخترک وارد نسازد! تصور خویشاوندی سببی با گرگ نیز احتمالاً ریشه در همین باور خرافی دارد و ترکمن‌ها در عالم باورها با توجه به بیم و هراسی که از گرگ دارند، در صدد قرابت و سازش با وی برآمده‌اند.

گرگ در چسیتانها نیبز با صفت دهشت زایی و درنده خویی متظاهر شده است:
«قاراقلاری ییتی اوتدان» دیدگانش از آتش تیزتر است.«یورگی جوهر پولاددان»من راهزنم و غارت می‌کنم.«ایسیر غانیپ تاپارمن»بو می‌کشم و طعمه‌ام را می‌یابم،همچنین نباید از نظر دور داشت که بسیاری از بازیهای کودکانه ترکمنی همچون«قورتتوتموش» «آراکسدیر»، «قاراگوردوم» و …با الهام از مناسبات میان انسان و گرگ پدید آمده‌اند.بازی «گوگ بوری»نیز که قبلاً در مراسم عروسی ترکمنها ودیگر ملل ترکستان اجرا می‌شده، ملهم از تعقیب و گریز گرگ و گوسفند است و افزون براین،یادآور افسانه باستانی «گوگ‌بوری»نیای اقوام ترک و مغول است که در مباحث پیشین ذکر آن رفت.انسانها غالباً تمایلی به ذکر وقایع و یا پدیده‌های نا مطلوب و یا زیانبار نداشته‌اند.این امتناع گاه در قامت باورهایی متجلی می‌گردید که بر اساس آن، مردم از گفتن واژه‌ای خاص به منظور اجتناب از تأثیر نامطلوب آن پرهیز نمایند.چنین واژه‌ی ممنوعه‌ای را در اصطلاح «تابو»(Taboo) می‌خوانیم.در چنین وضعیتی معتقدان بر حرمت الفاظ از تابو با واژگان کنایه آمیز دیگری یاد می‌کنند که در اصطلاح علمی ان را « اوفمیزمیزم»( Euphemism) یا حسن تعبیر می‌نامند.

به عنوان مثال ژاپنی‌ها بد شگون می‌دانند و به جای نام اصلی آن یعنی «ساروو» آن را «ئه ته» می‌نامند.همچنین در افغانستان تاجیکستان خوک را به سبب نجاست و یا زیانبار بودن «جانوربد» و «گوسفند سفید» می‌خوانند.از نظر عام زبانشناسان گاه تکرار حرمت الفاظ، می‌تواند واژه‌ی«تابو»را متروک کرده،آن را به بوته‌ی فراموشی بسپارد و در عوض واژه‌ی«اوغمیزم»را جایگزین آن نماید.به عنوان مثال، مردم روسیه از خرس بیم داشتند و گمان می‌بردند که تلفظ نام او موجب حضور آن حیوان و جلب خطر او خواهد شد.این عارم استفاده از نام خرس، واژه‌ی اصلی را در محاق نسیان قرارداد و امروزه در زبان روسی، خرس را «عسل خوار» می‌خوانند.ترکمن‌ها نیز همچن ملل دیگر ذکرنام برخی از پدیده‌ها را بدشگون و نامیمون می‌دانستند.مثلاً مار و عقرب را «آدی یسر» (زشت نام) می‌خواندند و یا بیماری جذام (و اخیراً سرطان) را با عبارت « یامان درد» (بیماری بد) یا هأکی (همان) یاد می‌کنند،ابن حسن تعبیر در ارتباط با امور و مسائل دامپروری نیز با شدت وحدّت مراعات می‌گردید بویژه درباره گوسفندان زیرا که ترکمن‌ها گوسفند را برترین دارایی به حساب می‌آوردندو می‌گفتند: «قویونلی بای، قویی بای».بر طبق سنت، اگر پشم چینی گوسفندان به اتمام برسد.

 می‌گویند: «قویون باییدی» یعنی گوسفند مکنت یافت و اگر زاد و ولد آنها به پایان برسد، می‌گویند: «قویون سابیدی» یعنی گوسفند فراغت یافت.بدین ترتیب در هر دو مورد از به کارگیری لفظ«توکنمک» و «قوتارماق» یعنی تمام شدن خودداری می‌نمایند.همچنین اگر گوسفندی به ناگاه بمیرد می‌گویند: « پبچاغا گلدی » یعنی کارش به کارد و چاقو رسید و در اینجا از گفتن فعل «اؤلمک» یعنی مردن اجتناب می‌ورزند.گرگ به عنوان دشمن و آفت اصلی گوسفند مشمول این عقیده و باور شده و چوپانان و رمه‌داران و عموماً مردم ترکمن،در گذشته از ذکر نام گرگ واهمه داشته‌اند و تلفظ نام او باعث حضور و جلب خطر او می‌پنداشتند.ضرب‌المثل:«قورت آغزاسانگ قورت گلر»نشانگر این باور است و بدین ترتیب، واژه‌ی گرگ از دیرباز به صورت تابو(یعنی واژه ممنوع)درآمد و لاجرم به سبب عدم استفاده چندین بار به فراموشی سپرده شد.سیر این پدیده‌ی زبانشناختی را «محمد ساری خان» محقق ترکمنستانی در مقاله‌ای مختصر اما مفید بیان کرده است.

گرگ در زبان باستانی «قاسقیر» و سپس «بوری» نام داشته است.در زبان ترکی ادبی قدیمی نیز که سابقه تکامل آن به هزار سال پیش از این باز می‌گردد، واژه‌ی «بوری» به کار رفته و این رویّه در زبان ادبی ترکمنی تا قرون 19-18 میلادی تداوم داشته است. این در حالی است که اوغوزها نیای ترکمنهای امروزین معاصر با «محمود کاشغری» واژه‌ی «قورت» را نیز به صورت مترادف با «بوری» استفاده می‌کردند و کاشغری در دیوان«لغات الترک» خود،این نکته را بصراحت بیان داشته است.واژه‌ی «قورت»در اصل واژه‌ای ترکی  ترکمنی و به معنای «کرم» است.با توجه به اینکه کرم نیز انگل پوستی و دشمن گوسفندان به شمار می‌رود، اوغوزها دشمن قویتر یعنی گرگ را نیز به آن همانند کرده و برای پرهیز از ادای لفظ«بوری»به کنایه آن را«قورت»نامیده‌اند.چنانکه استاد مختومقلی فراغی«قورت»را در این هر دو معنی آورده است:

«یعقوب اوغلی اول یوسف نینگ کاکلیندن توتدولار.
اوردولار ، داغاتد یلار ، قورت اییدی دییبان ساتدی لار
.
نیچه ییل ایوب پیمبرتننی قورت اییپ یاتدی لار
… »

«کاکل یوسف فرزند یعقوب را به چنگ گرفتند».او را زدند و مجروح کردند.گفتند«او را گرگ خورده» و وی را فروختند بدن ایوب پیامبر چندین سال طعمه کرمها بود و...»رفته رفته بر اثر تکرار، حسن تعبیر«قورت»قوّت پیکین خود را از دست می‌دهد. بدین معنا که «قورت» دوباره معنای گرگ را تصریح می‌نماید و در نتیجه خود نیز همچون واژه‌ی«بوری»به تابو تبدیل می‌شود.سپس نیاز به حسن تعبیری جدید جایگزینی واژه‌ای دیگر را ناگزیر می‌کند و این با است که گرگ «موجک» (M?jek) نام می‌گیرد. واژه‌ی موجک به معنای حشرات و جانوران ریز است.ترکمنها بار دیگر، دشمن احشام خود را به جانوری کوچک و ناتوان تشبیه کرده‌اند.اما کلمه موجک در این معنا، مدت زمان بسیاری بدون راه یافتن به زبان ادبی، در محاورات ترکمن تداول داشت. حال آنکه «بوری» در متون قدیمتر و «قورت»در متون کلاسیک متاخرتر بسیار به کار رفته است.تنها در قرون اخیر موجک نیز در زبان ادبی پذیرفته شد.بدین ترتیب کلمات «بوری» «قورت»و«موجک» در زمان حاضربه صورت کلمات مترادف در لهجه‌های گوناگون ترکمنی شناخته می‌شوند.

اما بدینگونه سلسله تابوها (واژه‌های ممنوعه) و او فمیزمها (حسن تعابیر)در شرایط فرهنگی امروزین جامعه‌ی ترکمن خاتمه یافته است.با این وجود،در همین اواخر نیز چوپانان صحرا، به منظور اجتناب از ذکر نام«موجک»از کلماتی همچون«جانور»،«ایله‌کی»‌(آن دیگری)،«ایه سیز»(بی صاحب)و … استفاده می‌کردند.مراسم «قورت چکمه»ترکمنها گرگ را دشمن گوسفندان خود می‌خواندند و به این علت شکار گرگ را به نوعی خدمت به تمامی گله داران محسوب می‌داشتند.از این رو شکارچی گرگ این حق را داشت که به پاس چنین خدمتی، پادرش وصله‌ای درخور دریافت دارد.بصورت رسم«قورت چکمه»(گرگ کشی) انجام می‌گرفت در اجرای رسم قورت چکمه شکارچی لاشه گرگ را به کمند می‌کشد و یا بر اسب می‌نشاند و آن را بر در رمه داران توانگر می‌اندازد و از آنان ناگفتن این مطلب که: «دشمنت را زا میان برده‌ام!» تقاضای صله و پاداش می‌نماید.توانگران نیز غالباً با گشاده دوریی پذیرایی او می‌شوند، عمل وی را می‌ستایند و پاداش اعم از پول نقد، جنس، دام و … به او می‌دهند.

از وی تشکر و قدردانی می‌کنند و در اکثر اوقات«از مرگن» یا شکارچی مزبور می‌خواهند که لاشه‌ی گرگ را با خود ببرد. شکارچی گرگ می‌توانست لاشه‌ی یک گرگ را بر در چندین رمه‌دار بگرداند و از همگی پاداش بگیرد.مقدار پاداش اعطایی، به سخاوت رمه ‌داران بستگی داشت، اما امتناع از پرداخت آن، عملی سخت مزموم و ناپسند و نشانه‌ی بخل و ناخن خشکی به شمار می‌رفت.در شعر بلند«قورت چکن» که در میان عامه مردم رواج و شهرتی فراوان داشت،«عوض مرگن» شکارچی گرگ از بخل توانگری خسیس زبان به شکوه می‌گشاید:

مرگن‌لر میز سینار نیچه مه بایی
قورت چکن بوش چیقماز،بیر بیل خدایی
سندأ بولدونگ آتا بادراغینگ تایی
ایلینگ قولین باشارمادینگ حاج آقا
بوگون ارتیر دییپ اتمه بهانه
برسنگ نأم بولجاقدی بیر گدک تانا؟
بأش تومن بریپ سینگ قاپانلی خانا
!
بیزه هیچ زات باشارمادینگ حاج آغا

آوچی لارینگ آریپ آلان آوی دی
قورت چکدیگیم یالنگیش دوشن سهوی دی
آتا دوردا برسک سندن قاوی دی
!
ایلینگ قولین باشارمادینگ حاج آغا

ایل‌لر قولاق سالینگ آیدان سوزومه
خلقا یالان بولسا عیان اورومه
هیچ بولماسا بر قوردومی اوزومه
ایلینگ قولین باشارمادینگ حاج آغا
امیدیم رسولا هیچ بیر زات بیلمن
اگر امّت بولسام خدایا قول من
اوزقوردومدان باشغا قورت برسنگ آلمان
!
ایلینگ قولین باشارمادینگ حاج آغا

زیر زیرادیپ گزدینگ تیکن قارغینی
گیجه‌لر یاتمانی چکدینگ گورگینی
محشرگون تاپمارسینگ قورتدان برگینی
بو دنیاده راضی اتگین حاج آغا
بلای بهاسی یوق، قراری سانی
اشیتدیم اؤزوندن یاغشی زنانی
!
ایکی ایبردیم بوش قایتاردینگ امانی

ایلینگ قولین باشارمادینگ حاج آقا»

ترجمه:

شکارچیان، برخی از توانگران را آزمایش می‌کنند
خداوند یکتا را گواه می‌گیرم که کسی شکارچی گرگ را بی‌پاداش نمی‌گذارد
.
تو نیز همچون«آتابدراق» به خست گراییده‌ای

و امر معمول مردم را نتوانستی به انجام برسانی
با وعده‌ی امروز وفردا بهانه تراشی نکن
چه می‌شد اگر گوساله‌ای را پاداش می‌دادی؟
به قاپانلی خان شکارچی پنج تومام پاداش داده‌ای
در حالی که ما را دست خایل رها کرده‌ای
شکاری بود که شکارچیان با رنج و زحمت آن را گرفته بودند
.
تو گویی کشیدن گرگ بر در تو، سهو و خطا بوده

و اگر آن را به آتا دردی بای می‌دادم از تو بسی بهتر بود
!
افسوس که امر معمول مردم را نتوانستی به انجام برسانی
.
ای مردم به آنچه می‌گویم گوش فرا دهید
.
هر چند حرف مرا دروغ می‌پندارید، صحت آن بر من آشکار است
.
بای آقا! دست کم لاشه‌ی گرگم را به من بازگردان
!
افسوس که امر معمول مردم را نتوانستی به انجام برسانی
.
امیدم به رسول حق اوست و دیگر هیچ نمی‌دانم
.
اگر از امت اویم، لاجرم بنده‌ی خداوندم
.
اگر گرگی غیر از گرگ خودم را بدهی، باز پس نخواهم گرفت
!
افسوس که امر معمول مردم را نتوانستی به انجام برسانی
.
در میان خار و نیزار به سختی جان کندی
.
و شبها نیز بی‌خواب و راحت عذاب کشیدی
.
آگاه باش که قیامت چیزی برای پرداختن در عوض پاداش نخواهی داشت
.
پس در این دنیا رضایت مرا حاصل کن
.
پاداش، قیمت و مقدار معینی نداشت

شنیدم که همسرش از او بهتر و فهمیده‌تر است
با این حال امان را دوبار فرستادم، اما دست خالی بازگشت
.
افسوس که امر معمول مردم را نتوانستی به انجام برسانی. در جواب این شکوه‌نامه،«حاللی حاجی» از بای‌های رمه‌دار ترکمن، به فراح چنین پاسخ می‌دهد
.

«گتیریپ اوقلادینگ دوزده یاتیدی
اوغلانلار اوینادی، سونگرا ایت اییدی
!!
حاجا گیدیپ گلیپ نفسیم قایتدی

طمعنگی اوزبیزدن زات یوق عوض جان!»

گرگ را آوردی و انداختی، آری در میدان افتاده بود.
کودکان با آن بازی کردند و سپس آن را سگی خورد
!!
از وقتی که به ‌سفر حج رفته‌ام، حرص و آزم بیشتر شده است
.
عوض جان، امیدی از ما نداشته باش که چیزی را به دست نخواهی آورد.:

حتی امروزه نیز در اجرای این رسم لاشه‌ی گرگ را با وسایل نقلیه مختلف بر در رمه‌داران توانگر، برده پاداش می‌گیرند.در قدیم بعضاً گرگی را زنده گرفته و دهانش را می‌بستدند و او را با این حالت بر در توانگران گردانده،پا درش«قورت چکمه»را می‌گرفته‌اند،لیکن این عمل جنبه‌ی تفنن و سرگزمی داشت.شکار گرگ معمولاً با استفاده زا تیر، سگ، چاله (قورپ) و تله (قاپان) صورت می‌گرفت.سگ دشمن طبیعی گرگ و در مبارزه با آن همراه و یاور انسان به شمار می‌رفت.ترکمن‌ها سگهای نر و نیرومند را برای نگهبانی گله نگه می‌داشتند و علیرغم منع دینی، معمولاً گوش و دم آن را می‌بریدند تا در مبارزه‌ی با گرگ کار آمدتر و راحت‌تر عمل نماید.در شرایط عادی این سگ تنها نمی‌توانست حریف گرگ بیابان شود، مگر آنکه دارای جثه‌ای قوی و بنیه‌ای توانا باشد.انگیزه شکار گرگ‌ کشی به دور انداخته می‌شد.

اگر چه مطابق اطلاعات حاصله از سالخوردگان مجرب ترکمن، ندرتاً پوست گرگ(همانند پوست روباه، بیدستر و فنک و …)در دوخت پوستین(ایچمک)مورد استفاده قرار می‌گرفت   . انسان امروزین، با استفاده از قدرت ماشینیزم بر طبیعت پیرامون خود و از جمله خطرات حیواناتی چون گرگ فائق آمده و عرصه را بر موجودات زنده دیگر تنگ کرده است.چندان که گرگ بیابان نیز گویی از دست وی به جان آمده و در آرزوی شکارگاهی امن، بکر و دوراز دسترسی انسان، این موجود دوپای آزمند است تا آزادانه زندگی طبیعی خود را تداوم بخشد.هر چند این آرزو به رویائی می‌ماند که زمان تحقق آن سپری ‌شده است.

ارسال مطلب: حسن زنگیمارلی




تاریخ : | 1:18 عصر | نویسنده : جانم فدای رهبر | نظر